خوشه زمین سالم

 در حاشیه مطلب روز جهانی ارتباطات،یادداشتی را از دوست عزیز آرش صابر بدستم رسید که برایم جالب بود. آرش صابر عزیز که چندی است از دیدن ایشان محروم بوده ام، از فعالان و کارآفرینان حوزه فعالیت های زیست محیطی است. البته بخشی از توانمندیهای ایشان می باشد که بنده  ملاحظه کرده ام. دغدغه  داشتن تغذیه سالم برای رسیدن به انسان سالم و بالطبع داشتن شهر سالم مجموعه ای از  فعالیت های ایشان و همکارانشان را تشکیل میدهد. چندی است که ایشان خوشه زمین سالم را شکل داده اند و به شکل سازمان یافته مجموعه ای از فعالیت های سبز را انجام میدهند. از تارنمای خوشه زمین سالم  دیدن کنید.

برای آرش صابر آرزوی سلامت، تندرستی و توفیق روز افزون را دارم.

و اما ایشان قطعه ای محظوظ و در عین حال متاثر شده از ذوق و اندیشه از منظومه آرش اثر سیاوش کسرایی را ارسال داشته اند که تقدیم شده است.

 زندگی شعله می‌خواهد و حالا کیست آن شعله، که بتواند این خاکستر سرد را جانی تازه دهد و از گرمای آن جهانی زیباتر شکل گیرد.

زندگی امروزی نیاز من آرشی‌ست تا از اعماق وجود خود سر دهد

منم آرش سپاهی مرد آزاده

در این پیکار، در این کار دل خلقی است در مشتم

امید مردمی خاموش همپشتم

   …کمانداری کمانگیرم

مرا تیر است آتش‌پر

مرا باد است فرمانبر

و در پایان چنین نگاشته است: آیا هم اکنون چنین آرشی وجود دارد و یا اینکه او هم گرفتار ارتباطات و تار عنکبوت زمان خود شده است!
ادامه نوشته

آسيب ديده

 خواننده محترمي با نام مستعار "آسيب ديده" در حاشيه مطلب كتاب مديريت كوروش بزرگ سوالي را چنين مطرح كرده بود: آیا به این حرفایی که تو وبلاگتون می زنید خودتون معتقد هستین یا نه؟ و به يقين گفته كه شما (يعني من) مطمئنه كه منصف نيستيم! و به اين حرفا باور نداريم!

آدم واقعا که شگفت زده میشه...در پاسخ باید گفت که همه ما در حال "سعی" هستیم. و البته آنطور که باید عمل نکرده ایم... و بقول ظریفی: "همه مایلند که به بهشت بروند، ولی هیچکس نمی خواهد بمیرد". دوست عزیز که امیدوارم هرگز در زندگی ات "آسیب دیده" نباشی... باور کن که قانون زندگی، قانون باورهاست و اندیشه ما از باورهایمان فرمان می گیرند. کافی است باور کنید... و در پایان برایت بگویم که به تو بیشتر از خودم نیازمندم...

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین

هر کجا برگی هست، شور من می شکفد   

روز ارتباطات گرامی باد!

بعد از یک روز کاری...ترافیک...خستگی...یک چرت عصرانه...یکباره، پیامکی می رسد از راه!... خواب از سرت می رود!... روز ارتباطات برشما گرامی باد!

و آنطرف تر... در تلویزیون از رادیو می گه!... برنامه های رادیو برای انتخابات... و همینطور تلویزیون از انتخابات میگه!...اگه شما رئیس جمهور بشید، چه می کنید؟ ...اون یکی کانال هم میگه، توقع شما از رئیس جمهور منتخب چیه؟... در این فاصله پیامک بعدی هم از راه می رسه! تبلیغات با اس.ام.اس  10 هزار پیام صد هزار تومان! بازار مکاره ای شده...ها.

روبرو، انتخابات...اینطرف، ارتباطات...

با خود این هنگامه را مرور میکنم....بنظر، گسترش روز افزون ارتباطات، موجب پیوند خوردن آنچه هست با آنچه باید باشد، را سبب شده است. و پرسش اصلی سیاست:"چه کسی باید حکومت کند" به " چگونه باید حکومت کرد". می گویند، در عصر ارتباطات و اطلاعات، سرشت قدرت هم دگرگون شده است. مفهوم امنیت هم عوض شده است...و اینکه قدرت نرم مهمتر از قدرت سخت و سنتی شده است... اینجاست که می بایستی اذعان داشت که امروزه فناوری ها فقط استفاده نمی شوند، بلکه زندگی می شوند!

و به تعبیر هانتر، جامعه فناورانه! القصه، ارتباطات و شبکه آن، از روزگار کبوتر نامه بر تا به روزگار تار عنکبوت جهانی! موجب وصل شدن فرد به جمع و رهایی انسان از تنهایی خود شده است... و به واقع تصویر گری ما را از دنیای پیرامونی مان تغییر داده است...و به زندگی ما رنگ و بویی دگر داده است.... گرامی اش بداریم ... خاتمه کلام ... تصویر زندگی در کلام شاعر معاصر، سیاوش کسرایی...

آری، آری زندگی زیباست...

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.

گر بیافروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.

ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.  

 

مدیریت کوروش بزرگ(CYRUS THE GREAT)

من خواندم. شما دوست عزیز هم بخوانید. نشر فرا کتاب مدیریت کوروش کبیر را به بازار کتاب عرضه داشته است. آقای پیتر دراکر این کتاب را نخستین و هنوز بهترین کتابی می داند که در زمینه رهبری به نگارش در آمده است.

 مدیریت کوروش کبیر برگرفته از شاهنامه کوروش کبیر نوشته گزنفون، تاریخ نگار و قهرمان یونان باستان بوده است. مورخین بزرگ ثلاثه (هرودوت، گزنفون، کتزیاس) که تاریخ کوروش را نوشته اند نه تنها با وی هم میهن و هم مذهب نبوده اند بلکه با او و دولت او روابط دوستانه هم نداشته اند. مورخین ثلاثه کتب خود را در عصری نوشتند که عواطف و احساسات ملی یونان در برابر ایرانیان یک پارچه آتش بود و شهرای یونان شدید ترین قطعات را بر ضد پارسیان به نظم می کشیدند که هنوز هم باقی است. با همه این ها هر سه مورخ بزرگ به عظمت بیرون از اندازه کوروش اعتراف کرده اند و در برابر فضائل اخلاقی بی نظیر او سر تسلیم فرود آورده اند.

ویل دورانت در باره کوروش گفته است: "یکی از خوش اداره ترین دولت های همه ی دوره های تاریخی" را بر دوش داشته است.

                           

 رهبری (Leadership) 

"این بود وظیفه ی بزرگ من: خلق انگیزه برای دست یابی به هدف های والا در کنار رسیدن به هدف های فردی"

رهبری آرمانی(Visionary Leadership) 

"بر بستر آموخته هایم، رویای ایجاد یک امپراتوری یک پارچه در من نقش بست: دولتی که در سایه آن، اقوام و قبایل گوناگون به کشاکش و زد و خورد نپردازند و مردم بتوانند در کنار یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنند"

مدیریت از راه ارزش ها(Managing by Values)

"ما هدفی والا داشتیم لیک برای دست یافتن به آن هر کاری را آزاد نمی دانستیم. از جمله کارهایی که پست می شمردیم دروغ گفتن بود"

فرهنگ کار تیمی(مدیریت مشارکتی)

"اگر بتوانید با دامن زدن به همکاری افراد برای رسیدن به هدف های مشترک، بد گمانی های میان آنها را کاهش دهید، تفاوت آنها، بیش تر نیروزا خواهد بود تا تنش زا"

توان افزایی کارکنان

"شما بیندیشید، من هم نظرم را می گویم"

"شما باید چشم از من بر ندارید تا ببینید آیا به آن چه می گویم عمل می کنم یا نه. من نیزشما را زیر نظر دارم تا هر کدام را که شایسته بزرگ داشت بودید گرامی بدارم"

آزاد منشی رهبری

"بردگی شایسته انسان نیست"

خردورزی، توانمندی اندیشه
"من با کوشش خود گیتی را چنان که می خواستم سامان دادم، نه  به  زور بازو، به نیروی خرد"

فرهنگ کار

"هرگز هنگام شام لب به خوراک نمی گشودم مگر این که درازای روز چنان کار کرده باشم که شایسته خوردن باشم. حتا اسبانم برای دریافت علوفه باید عرق می ریختند"

"همواره آرزو داشته ام هیچ کسی در سپاه من دست به خوراک دراز نکنند مگر این که به فراخور آن کوششی کرده باشد"

مدیریت اطلاعات

"لازمه چیرگی بر لشگر آراسته دشمن، چیرگی بر آشوب روانی در جبهه خودی است"

"پیش از انجام هر کاری نخست باید فکر خبر رسانی آن باشیم"

"سربازی که فرصت تفکر نداشته باشد همواره سرباز خواهد ماند"

                          

کتاب ارزشمند مدیریت کوروش کبیر را دکتر محمد ابراهیم محجوب برگردان فارسی کرده است. امید آنکه طوری عمل کنیم که شایسته آفرینش باشیم.

   

مرگ در مقابل دوربين

حديث مكرر. چند روز پيش مطلع شديم پيمان ابدي هنرمند بدل كار سينما و تلويزيون در مقابل دوربين و به هنگام انجام عمليات سقوط يك ميني بوس به ته دره در منطقه كن(حوالي غرب تهران)و از قضا در برابر دیده بستگانش درگذشت.یعنی یک تراژدی! وي كه دانش آموخته و داراي تجربيات وي‍ژه سينمايي بود سالها در شبكه هاي مختلف تلويزيوني  آلمان كار كرده بود و چند سالي را در ايران مي گذراند. جالب آنكه چند روز قبل از شنيدن اين خبر ناگوار، مطلبي را از دوست عزيز رضا استادي در جام جم مي خواندم كه به همين موضوع پرداخته بود و اينكه جان هنرمندان سينما در خطر است. و اينكه بطور كل قواعد فيلمسازي در ايران با جهان متفاوت است و ما در بهره گيري تكنولژي  در اين صنعت بي بهره ايم. آیا وقت آن نرسیده که بار ديگر به قيمت تمام شده كارهايمان فكر كنيم. منابع تجديد ناپذيرمان! جان انسان ها!

               

تصاویری از کارهای پیمان ابدی

خود ارزیابی

پسر كوچك وارد مغازه اي شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روي جعبه رفت تا دستش به دكمه هاي تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره.

مغازه دار متوجه پسر بود و به مكالماتش گوش مي داد. پسرك پرسيد: خانم، مي توانم خواهش كنم كوتاه كردن چمن هاي حياط خانه تان را به من بسپاريد؟ زن پاسخ داد: كسي هست كه اين كار را برايم انجام مي دهد ! پسرك گفت: خانم، من اين كار را با نصف قيمتي كه او مي دهد انجام خواهم داد! 

زن در جوابش گفت كه از كار اين فرد كاملا راضي است. پسرك بيشتر اصرار كرد و پيشنهاد داد: خانم، من پياده رو و جدول جلوي خانه را هم برايتان جارو مي كنم. در اين صورت شما در يكشنبه زيباترين چمن را در كل شهر خواهيد داشت. مجددا زن پاسخش منفي بود. پسرك در حالي كه لبخندي بر لب داشت، گوشي را گذاشت. مغازه دار كه به صحبت هاي او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اينكه روحيه خاص و خوبي داري دوست دارم كاري به تو بدهم .

پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملكرد خودم را مي سنجيدم. من همان كسي هستم كه براي اين خانم كار مي كند.

کوتاه و خواندنی از لوئی پاستور

در هر حرفه اي كه هستيد نه اجازه دهيدكه به بدبيني هاي بي حاصل آلوده شويد و نه بگذاريد كه بعضي لحظات تاسف آور كه براي هر ملتي پيش مي آيد شما را به ياس و نااميدي بكشاند. در آرامش حاكم بر آزمايشگاه ها و كتاب خانه هايتان زندگي كنيد. نخست از خود بپرسيد: براي يادگيري و خودآموزي چه كرده ام؟ سپس هم چنان كه پيش تر مي رويد بپرسيد من براي كشورم چه كرده ام؟ و اين پرسش را آن قدر ادامه دهيد تا به اين احساس شادي بخش و هيجان انگيز برسيد كه شايد سهم كوچكي در پيشرفت و اعتلاي بشريت داشته ايد.
اما هر پاداشي كه زندگي به تلاش هايمان بدهد يا ندهد هنگامي كه به پايان تلاش هايمان نزديك مي شويم، هر كدام مان بايد حق آن را داشته باشيم كه با صداي بلند بگوييم:  من هرآن چه در توان داشتم انجام دادم

آهای زمینی ها... روز زمین گرامی باد

زمین، زمین ما، روزنه امید ما می گرید. باد، آب، خاک می گرید. پرنده روی زمین نشسته و سایه اش روی درخت و تشنه آسمان. کویر، خشکسالی! در خشکسالی دیگر آب از آب تکان نمی خورد و خشکسالی مزه آب را نچشیده، جان می سپارد. شکوفه، گل! برای یک گل بایستی تمام کره زمین را شخم بزنیم. و بهار دیگر گل کاغذی به سینه اش می زند و با رواج گل های کاغذی نسل زنبورهای عسل بیچاره هم رو به انقراض می رود. گل سرخ هم دیگر مجبور است به لب هایش ماتیک بزند. چکاوک ها، چلچله ها هم به افق های دور دست تبعید شده اند و خبری از آنها نیست! و اما آدم ها.... زمینی ها...

مثل ساعتی که چرت می زند و دائم عقب می ماند! هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید. چکاوک، گل شبنم، آدم برفی و ... انگاری نسل سلام منقرض شده است. سلام یعنی از من به تو گزندی نمی رسد. سلام های امروزی خیلی هاش ارزش خداحافظی را هم ندارند.

و باز هم زمین و زمان لحظه لحظه می میرد... تیک تیک و بنگ بنگ!    و زمین می گرید! آدم ها، آدم های خودخواهی که کره زمین را هم به رسمیت نمی شناسند! گل خودش را پرپر می کند و ساکن پائیز      می شود. پائیز! و زمان رو به جلو... زندگی ما را به سوی مرگ نزدیک و نزدیک تر هل میدهد.

آهای زمینی ها!...

کره زمین خانه همه افراد بشر است. و مرگ دستمزد یک عمر زندگی کردن است. زمین را پاس بداریم، دوست بداریم، زمان را قدر بدانیم و نسل سلام را تکثیر کنیم. زمین زنده ست... زندگی زنده ست... زندگی یعنی من، تو، او، ما، شما، ایشان در کالبد زمین و زمان.

 

از کارتان لذت ببرید

هر چه بيشتر به انجام كاري تمايل پيدا مي كنم به همان ميزان آن را كمتر به عنوان يك كار تلقي مي كنم. "پوست كنده" بگويم: چنانچه از كارتان لذت نمي بريد، بهتر است كنار بكشيد و جا براي كسي باز كنيد كه از اين كار لذت مي برد.
لذت بردن از كار يعني، لذت بردن از كاري كه به نحو مطلوب و شايسته انجام بشه و از يك رضايت قلبي برخوردار باشيد.
لذت بردن از كار، يعني نگاه كردن به شغل و نقش خويش در يك چارچوب بسيار عظيم تر، هيچ منافاتي ندارد در عين حال كه سخت كار و تلاش مي كنيد، از كارتان لذت هم ببريد. شما مي توانيد مولد، مؤثر ، منظم و با راندمان، سخت كوش، هوشيار، قابل اعتماد و مسؤوليت پذير باشيد و از كارتان، لذت ببريد.

بقول دوستی اگر دیدی زیادی یکجا نشستی، بکش کنار، وگرنه در طول راه جات گرم میشه و بعد هم چورتی میشی! و از گردونه کار و کسب هم عقب می افتی... درست مثل ساعتی که چرت میزنه و مدام عقب می مونه!