سه چیزی که سقوط هوایپمایم به من آموخت
ریک الیاس: 3 چیزی که سقوط هوایپمایم به من آموخت
یک انفجار بزرگ را تصور کنید در حالیکه دارید 914m را بالا می روید یک هواپیمای دود آلود را تصور کنید و یک موتور را که از خود صدای کلاک,کلاک,کلاک بیرون می دهد را تصور کنید کلاک,کلاک,کلاک,کلاک. به نظر ترسناک می آد خوب آن روز من در یک صندلی منحصر به فرد نشسته بودم,صندلی شماره1D. من تنها کسی بودم که می تونستم با مهمان دار ها هم صحبت بشم و خوب همان لحظه به آنها نگاهی کردم و آنها گفتند: "مشکلی نیست.احتمالا فقط با چند تا پرنده اصابت کردیم." خلبان هواپیما را برگردانده بود و ما نزدیک زمین بودیم. می تونستیم منهتن رو ببنیم. دو دقیقه بعد سه چیز همزمان رخ داد. خلبان هواپیما را در مسیر رودخانه هادسون قرار داد. که این مسیر معمول نبود. (خنده) او موتور ها را خاموش کرد. حالا تصور کنید که در هواپیمایی باشید که هیچ صدایی ازش به گوش نرسه بعد خلبان 3 کلمه رو گفت; 3 کلمه ای که بی احساس ترین کلماتی بودند که در عمرم شنیده بودم. او گفت: " برای یک برخورد شدید آماده بشید." دیگه لازم نبود که با مهمان دار حرف بزنم. (خنده) می تونستم تو چشاش ببینم. که یک ترور درجریانه. زندگی داشت به اتمام می رسید. که یک ترور درجریانه. زندگی داشت به اتمام می رسید.
حالا می خوام 3 چیزی راکه من در آن روز یاد گرفتم را با شما در میان بگذارم یاد گرفتم که همه چی می تونه خیلی سریع تغییر کنه. ما همه مون یک لیستی داریم, یک کارهایی هست که می خواهیم در زندگی مون انجام بدیم. در اون لحظه من به آدم هایی فکر کردم که می خواستم پیش اونها باشم اما نمی تونستم تمام چیزهایی که می خواستم درست کنم تمام چیزهایی که می خواستم تجربه شون کنم و حالا دیگه نمی تونستم وقتی که بعدا در مورد این چیزها فکر کردم یک جمله ای به ذهنم رسید که این بود:" من شرابهای بد را جمع می کنم." (استعاره از اینکه از فرصت های زندگی خوب استفاده نمی کنم.) زیرا اگر شراب آماده باشه و فردی هم در اونجا باشه من شراب را باز می کنم دیگر نمی خواهم که هیچ چیزی رو در زندگی ام به عقب بیندازم و این ضرورت, این هدف واقعا زندگی من رو تغییر داد.