معنای زندگی

تولد انسان روشن شدن کبریتی است

 و مرگش خاموشی آن!

 

بنگر در این فاصله چه کردی؟

 گرما بخشیدی...!؟

 یا سوزاندی...؟!

لغت نامه ها در اینترنت

امروز سیاهه مفیدی از لغت نامه ها و دیگشنری های انگلیسی به فارسی و بالعکس بدستم رسید که جهت استفاده علاقه مندان بارگذاری شده است. تعداد ۳۰ آدرس قابل استفاده را در ادامه مطلب پیگیری کنید.

ادامه نوشته

اقتدار گرائی ايرانی در عهد قاجار

اخيراً کتابی با عنوان "اقتدار گرائی ايرانی در عهد قاجار" به قلم استاد علوم سياسی دکتر محمود سريع القلم به بازار نشر عرضه شده است. صفحه تقدیم اول کتاب حاوی متن جالب توجهی است.

تقديم به ايرانيان زير ده سال، که در آينده برای کسب ثروت، به نهاد دولت نزديک نخواهند شد!

 برای افزايش قدرت کشور، ثروت توليد خواهند کرد؛ ظرفيت نقدپذيری و اصلاح تدريجی را در خود پديد خواهند آورد.

 از فرهنگ واکنش های سريع به خويشتن داری، ارتقاء فرهنگی پيدا خواهند کرد.

 از فرهنگ شفاهی و غير دقيق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پيدا خواهند نمود.

 از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گستره دراز مدت، رشد فکری پيدا خواهند کرد.

 تضعيف، تخريب و انتقام را از فرهنگ سياسی خود حذف خواهند نمود.

 به رشد فکری و استقلال فکری از طريق مطالعه حداقل دو ساعت در روز روی خواهند آورد.

 برای ايرانيان ديگر از رانندگی گرفته تا کسب قدرت، حقوق قائل خواهند شد.

 از رشد و موفقيت ديگران به طور واقعی خوشحال شده و درس خواهند آموخت.

 غرور بی جا، حسادت و ناجوانمردی را به سکوت، احترام و گذشت تبديل خواهند کرد.

 دروغ گوئی و وارونه جلوه دادن واقعيت ها را از نظام معاشرتی خود با ديگران حذف خواهند نمود.

 برای کسب قدرت،به اصل رقابت و فرصت برای ديگران اعتقاد خواهند داشت.

 و پس از رسيدن به قدرت، فقط دوره محدودی، صرفاً برای تحقق کارهای بزرگ، در قدرت خواهند ماند.

در دنيا هيچ چيزي به اندازه آموختن براي ساختن يك زندگي انساني اهميت ندارد و اين آموزش از هر قوم و مليتي ميتواند باشد.

 انتشار اين مطالب شايد بتواند به اندازه ذره اي ناچيز در ترويج گزينه هاي مثبت رفتار عمومي و فرهنگ سازي موثر باشد.

پاسخ مقام معظم رهبری به استفتاء در مورد فیس‌بوک

 خبرآنلاین به نقل از تبیان نوشت: متن استفتاء و پاسخ مقام معظم رهبری درباره «فیس ‌بوک» در ذیل آمده است.

متن سؤال:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

آیت‌الله خامنه‌ای

با سلام و احترام

با توجه به اینکه وب‌سایت فیس بوک در ایران فیلتر شده است، آیا ورود به چنین سایتی صرفا برای ارتباط با دوستان و بدون هیچ فعالیت سوء علیه منافع ملی جمهوری اسلامی اشکال دارد؟ با تشکر

 متن جواب:

 باسمه تعالی

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

به‌طور کلی اگر مستلزم مفسده (مانند ترویج فساد، نشر اکاذیب و مطالب باطل) بوده و یا خوف ارتکاب گناه باشد و یا موجب تقویت دشمنان اسلام و مسلمین شود، جایز نیست والا مانعى ندارد.

موفق و مؤید باشید.

 توضیح: حکم بالا در شکل فتوا بیان شده است یعنی تشخیص مصداق به عهده مکلف گذاشته شده است و تنها به بیان حکم کلی بیان شده است؛ تشخیص اینکه آیا این شرایط در مورد فعالیت در فیس بوک صادق می‌باشد یا خیر به عهده مکلفین گذاشته شده است.

  نکته‌ای که در حکم بالا مشخص است این است که در صورتی که این فعالیت موجب تقویت دشمنان اسلام و مسلمین شود جایز نیست در حالی که ماهیت شبکه‌های مجازی بر پایه جمع‌آوری اطلاعات می‌باشد و هر‌چه استفاده‌کنندگان آن بیشتر باشند و در استفاده از آن محدودیت کمتری برای خویش قائل باشند اطلاعات بیشتری را برای این شبکه‌های اطلاعاتی فراهم می‌کنند و در نتیجه منجر به تقویت دشمنان می‌شود.

 به نظر می‌آید این حکم نه حرام بودن مطلق فعالیت در این سایت را می‌رساند و نه جایز بودن آن را اثبات می‌کند بلکه به نوعی فیمابین است. به هر حال تشخیص مصداق این حکم به عهده‌ی خود شماست

سال نو مبارک

 

سرخ و سپید و قشنگ

سبز شود جانتان، سبز و بلند و کمند

سیر شود کامتان، از کرم کردگار

سکه شود کارتان، روزیتان برقرار

ماهی عمرت بود، پر حرکت، پر تلاش

غم بشود سنجدی، رخت ببندد یواش

پر ز حلاوت شود، چون سمنو  زندگی

غرق سعادت شود، شیوه این بندگی

سال نو مبارک

 

یک روز دیگر ...

فیلم یک روز دیگر تازه ترین ساخته حسن فتحی فیلمساز برجسته کشورمان است. یک روز دیگر را در یک شب دیگر دیدم. سینما صحرا. در این چند ساله گذشته کمتر فیلم خوب دیده ام. اما این یکی احسنت داشت.

حدیث انسان سرگشته. داستان یک اتفاق ساده از نوع زندگی. نیکی و پلیدی.تصویری از زندگی. اشک ها و لبخندها. حادثه در حادثه از نوع زندگی. نیکی و لبخند. پلیدی و جزا. در همین دنیا.

و سر آخر تولدی از نوع زندگی. در یک روز دیگر...

ادامه نوشته

روزگار بازی- دل نوشته های دکتر حسابی

بازی روزگار را نمی فهمم!

من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

 داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

 همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،

پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

 انسان عاشق زیبایی نمی شود،

بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

 انسان های بزرگ دو دل دارند؛

دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

 همه دوست دارند که به بهشت بروند،

ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

 عشق مانند نواختن پیانو است،

ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

 دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،

پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

 ‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛

محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

 عشق در لحظه پدید می آید

و دوست داشتن در امتداد زمان

و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

 راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود.

 انسان چیست ؟

شنبه: به دنیا می آید.

یكشنبه: راه می رود.

دوشنبه: عاشق می شود.

سه شنبه: شكست می خورد.

چهارشنبه: ازدواج می كند.

پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.

جمعه: می میرد.

 

 فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است

ادامه داستان بهره وری و ماجرای شیر و مورچه را به قلم پیام طراوتی بخوانید...

بعد از اینکه مورچه مورد تعدیل قرار گرفت و حکمش را توی یک نصفه a4 نوشتند و کف دستش گذاشتند، زیر لب برای آقا شیره دعایی خوند و رفت دنبال زندگیش (چون مرد کار بود و عمل) ، ماهها می گذشت و آقا شیره که الان صاحب انواع و اقسام مدیران و مشاوران شده بود و برای خودش باغ وحشی درست کرده بود، زمزمه هایی از طرح برکناری خود  از گوشه و کنار می شنید، یک روز هم که تصمیم گرفت تمام حیوانات را از کار برکنار کند متوجه شد که قانونی را به پیشنهاد مشاور اعظمش مارمولک میرزا خان امضاء کرده بود که او را از این کار منع می کند، القصه شیر قصه ما یا باید آبرومند خودش را بازخرید می کرد یا اینکه می موند و میشد بی آبرو! برای همین تصمیم گرفت که یک اطلاعیه رسمی صادر کنه و عملا خودش را بازنسشته اعلام کند، روزی که روباه حکم بازنشتگی شیر را در مراسمی که به این مناسبت برگزار شده بود بود تقدیم کرد، شیر خود را مرده ای می پنداشت که موری در حال خاک کردن اوست.

مرا هر گه بهار آید ...

به خاطر، یار آید

نوروز 90 فرصتی دگر بار برای دیدار دوستان و رفقای دوران تحصیل فراهم شد... این بار توفیق دوچندان شد و به دیدار مربیان نیز نائل شدیم... یاد باد آن روزگاران یاد باد ... در تصویر مربیان آقایان حکیمی و طوسی در کنار دوستان دوران تحصیل محمد علیرضایی- گلکار- محمد سیدزادگان- محمد حیدریان- شهرام خسروان- خسروی- ایرج لایق- محمد پور عباس مشاهده می شوند....

مشهد - 4 فروردین ماه  سال ۱۳۹۰

تصاویر این دیدار را در آدرس فیس بوک زیر دنبال کنید.

https://www.facebook.com/event.php?eid=161029680619869

رابطه کاشف پنی سیلین و وینستون چرچیل

اسمش فلمينگ بود . کشاورز اسکاتلندي فقيري بود. يک روز که براي تهيه معيشت خانواده بيرون رفت، صداي فرياد کمکي شنيد که از باتلاق نزديک خانه مي آمد. وسايل خود را انداخت و به سمت باتلاق دويد.در آن محل، پسر وحشتزده اي رو ديد که تا کمر تو لجن سياه فرو رفته بود و داد ميزد و کمک مي خواست. فلمينگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدريجي و وحشتناک نجات داد.

روز بعد، يک کالسکه تجملاتي در محوطه کوچک کشاورز ايستاد.نجيب زاده اي با لباسهاي فاخر از کالسکه بيرون آمد و گفت  پدر پسري هست که فلمينگ نجاتش داد.

نجيب زاده گفت: ميخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگي پسرم را نجات داديد.

کشاورز اسکاتلندي گفت: براي کاري که  انجام دادم چيزي نمي خوام و پيشنهادش رو رد کرد.

در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعيتي بيرون اومد. نجيب زاده پرسيد: اين پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پيشنهادي دارم.اجازه بدين پسرتون رو با خودم ببرم و تحصيلات خوب يادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآينده مردي ميشه که ميتونين بهش افتخار کنين” و کشاورز قبول کرد.

بعدها، پسر فلمينگ کشاورز، از مدرسه پزشکي سنت ماري لندن فارغ التحصيل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمينگ کاشف پني سيلين معروف شد.

سالها بعد ، پسر مرد نجيب زاده دچار بيماري ذات الريه شد. چه چيزي نجاتش داد؟ پني سيلين.

اسم پسر نجيب زاده  چه بود؟ وينستون چرچيل

امیر قویدل درگذشت

مطلع شدیم که امیر قویدل هنرمند  صاحب نام سینمای کشورمان درگذشت. همین چند ماه پیش بود که در مراسم هنرمندان خراسانی برای شفای عاجل او  دست به دعا شده بودیم . یادم هست که رمضان سال گذشته با او راجع به آخرین کارش صحبت می کردم و چه امیدوار سخن می گفت. به اشاره جوانی را نشان می داد و گفت این پسر برای موسیقی فیلم من ویولن زده است و چقدر از کار آن جوان تعریف می کرد و امیدوار بود که آخرین کارش معرف خوبی برای آن جوان باشد. از شادروان امیر قویدل کارهای خوبی همچون ترن، کوچک جنگلی و دل نمک را سراغ دارم. روحش شاد.

تمثیلی جالب از بهشت و جهنم

روزی مردی با خداوند مکالمه ای داشت:"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها  باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: "تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!"

هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی به آسمان ميرفت، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد (ص) وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد....

دعاهای بچه های ایرانی

 دعاهای زیر از کتاب  سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند.. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)

بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)

 ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)

 

ادامه نوشته

افطاری در جمع هنرمندان خراسانی

گفت که عشق چیست؟ گفت که تا ما نشوی، ندانی که چیست...

سالهاست که برو بچه های مشهدی مقیم تهران در یکی از شب های ماه رمضان دور همدیگر جمع می شوند و افطاری را دور هم هستند. بانی این حرکت میمون هم چند نفر از هنرمندان عرصه روزنامه نگاری و تئاتر بوده اند. از سال 1380. مهدی صباغی، ناصر علاقه مندان، امیر قویدل و داود کیانیان کسانی بوده اند که این چراغ را درابتدا روشن کرده اند و دیگرانی آنرا ادامه داده اند و هر ساله هم به جمعیت افزوده می شود. تشکلی هم به نام مجمع هنرمندان خراسان شکل گرفته است. امسال هم این مراسم در سینما پردیس پارک ملت بر پا شد. مشهدی ها هم برای دید و بازدید دوستان هنرمند و هم صنف خود و تجدید خاطره و صد البته صرف شله مشهدی(نوعی آش)  این فرصت را مغتنم می شمارند. امسال هم چند دوست قدیمی را ملاقات کردم. در بین حاضرین دیدن اصغر توسلی و محمد مطیع و مهدی صباغی برایم خاطرات و دلمشغولی های دهه شصت را تداعی کرد. خانه جوانان مشهد، رادیو، اداره تئاتر و بالاخره آن ایام جوانی را.

در بین هنرمندان، روزنامه نگاران و غیره سیاسیون مشهدی نیز به چشم می خورد. اصغر زاده، برادران خادم و جعفری و ... و جای خالی قالیباف شهردار تهران. البته نسبت به سال قبل، امسال عده ای نبودند و جای آنها را سبز کردند. محمد رضا سرهنگی به جمع دوستانی همچون رضا سعیدی و سید ابراهیم اصغر زاده پیوسته است و امیر قویدل این روزها در بستر بیماری بسر می برد. و آمرزش برای رفتگان و شفا برای بیماران. صحبت های محمد مطیع هم بعد از سالها دوری از وطن شنیدنی بود. مردم از او خاطرات بسیاری بیاد دارند. مراسم امسال چاشنی بزم موسیقی سنتی تربت جامی هم داشت. استاد سه تار نواز دامن پاک و ساز کوزه ای استاد بلبلی بسیار شنیدنی بود. در پایان هم نوبت تماشای فیلم جدید جواد اردکانی به نام به کبودی یاس که شرح حال بخش هایی از زندگی شهید برونسی بود. مرور سینمای جنگ هم خالی از لطف نیست. روی هم رفته تجدید دیدار با دوستانی که طی سال پیدا کردن و دیدن آنان مقدور نیست از بهترین لحظات این افطاری هر ساله می باشد.

                             

 

 

 

 

 

از راست: محمد مطیع/ مهدی صباغی/ اصغر توسلی

اگر اینترنت پر سرعت  دارید به این آدرس هم یک سری بزنید. هنرمندان خراسان

روز کارمند و آهسته با گل سرخ

نشسته بودم، دهان بسته و خسته از یک روز کاری دیگر، طبق معمول سر و کار داشتن با کاغذ و قلم، که همکاری با سینی پر از گل سرخ از در وارد شد و روز کارمند را تبریک گفت. تازه یادم آمد که بله! روز کارمندی هم هست و انگاری همین دیروز بود که وارد دوران کارمندی شده بودم.

دانی که نو بهار جوانی چه سان گذشت

زود آنچنان گذشت، که تیر از کمان گذشت

آهسته با گل سرخ روزگار کارمندی را مرور و مجسم کردم. چه سخت است در زندگی کارمندی خط راست رو به بالا باشی تا  دایره بسته ای که مکرر گرد خود می گردد. واقعا زندگی کارمندی چطور زندگیه؟ البته که قصه داره. بدو خدمت، حین آن و دوران آخر خدمت. هر کدام خصوصیات خاص خودش رو داره. با گل سرخ مرور کردم. خوب که به گذشته ها خیره شدم، روزگار کارمند جوان را همراه با دوری از خانواده، پرستیژ، آب باریکه، کار بیشتر، کار مفید، کار درست، سر و کله زدن با آدم های پریشان، یادگیری از قدیمی ترها، اضافه کاری، زور شنیدن،  رویای ازدواج همراه بود و جلوتر در میانه روزگار کارمندی دغدغه ها می شود، بن، آسته برو آسته بیا تا گربه شاخت نزنه، بله قربان، امروز برو فردا بیا، چیدن درست مهره های شطرنج، رویای خانه دار شدن، رفاه، امنیت شغلی، پارتی بازی، حرص خوردن، تفاوت ها، ریش جو گندمی، شغل دوم، تماشای زیر آب زنی دیگران و بقیه قضایا.

موی سفیدم را فلک به رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی خریده ام

و به آخر خط که می رسی، کرسی نشینی، جور کردن دخل و خرج، شغل سوم، تحمل کردن، تماشای از خدا برگشتگان، چرتکه انداختن، تماشا به گوشت های آویزان، دندان عاریه، عینک به چشم بسته، آینده فرزند، آرزوهای از دست رفته، کار بیهوده،استخوان متحرک، موهای سپید شده، جستجوی اندیشه های ناب، عاقبت به خیری و بدنبال آن روزهای جوانی.

از زندگانی ام گله دارد جوانی ام

شرمنده جوانی از زندگانی ام     

پر بیننده ترین برنامه های سیاسی تلویزیون در سه دهه گذشته

پخش زنده مناظره های چهار کاندید دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران

                                               در خرداد سال1388

برگزاری برنامه های زنده تلویزیونی چهار کاندید دهمین دوره ریاست اجرایی کشور در خرداد ماه ۸۸ از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی طی سالهای گذشته بوده است. مناظرات برگزار شده بین آقایان مهدی کروبی- میر حسین موسوی - محمود احمدی نژاد و محسن رضایی ده ها میلیون نفر را در سراسر جهان از طریق رسانه های اینترنت و تلویزیون به خود جذب کرد.

محاکمه جنجالی و پربیننده  غلامحسین کرباسچی در سال 1377

غلامحسین کرباسچی شهردار اسبق تهران که طی یک محاکمه جنجالی و پربیننده تلویزیونی در سال 1377 به سه سال زندان و ده سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد و حدود دو سالی را نیز در اوین سپری کرد.

 

 

 

 ورود امام خمینی(ره) به وطن دوازدهم بهمن ماه 1357 

 مراسم استقبال و ورود امام خمینی به وطن بمدت بیست دقیقه توسط تلویزیون دولتی ایران به طور زنده پخش شد، اما ناگهان عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و برنامه قطع گردید . گفته شد نظامیانی که در ایستگاه فرستننده تلویزیونی بودند از اینکه سرود شاهنشاهی نواخته نشده بود عصبانی شده بودند و برنامه را قطع کردند . رادیو دولتی در تمام مدت سکوت اختیار کرد و مراسم را پخش نکرد.                                  

                                           

تلویزیون در مورد قطع پخش برنامه مستقیم توضیح داد : از آنجایی که دستگاههای ما در طول دو سه  ماه خوابیده بود ، لذا قرار شد فقط قسمت اول مراسم یعنی مراسم ورود امام خمینی در فرودگاه مهرآباد به طور مستقیم پخش شود . بختیار گفت : من دستور قطع پخش مستقیم ورود آیت الله خمینی  را ندادم. قطع پخش زنده تشریف فرمایی امام خمینی در شهر های ایران ، بازتاب بدی پیدا کرد و عده ای تلویزیون های خود را شکستند.

ایشان همچنین پس از سخنان خود در فرودگاه در میان استقبال چند میلیونی مردم که در سرتاسر مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا گرده آمده بودند وارد بهشت زهرا شدند . امام خمینی در عصر امروز در یک سخنرانی تاریخی در قبرستان بهشت زهرا با مردم ایران سخن گفتند . امام   در قطعه 17 بهشت زهرا بر مزار شهدای انقلاب ایران برای متجاوز از دو میلیون نفر نطق تاریخی خود را در باره شاه ، دولت ، مجلسین و ارتش ایراد نمودند  و میلیونها نفر در سراسر دنیا این مراسم را از تلویزیون تماشا کردند.

 

  پخش محاکمه و سخنرانی خسرو گلسرخی در  29 بهمن 1357

 خسرو گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ - مقتول ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست ایرانی و از فعالان سیاسی چپگرا بود. خسرو گلسرخی در دوران حکومت محمدرضا پهلوی به همراه کرامت‌الله دانشیان محاکمه و اعدام شد. محاکمه و سخنرانی او در این محاکمه همان زمان به طور ناقص از تلویزیون پخش شد و در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، در سالگرد اعدام او و تنها چند روز پس از وقوع انقلاب، به طور کامل پخش شد و شهرت بسیاری یافت.

 

موارد مذکور بر گرفته از خاطرات شخصی اینجانب بوده است. بی شک وقایع بسیار دیگری را نیز به کمک شما میتوان بر شمرد.

 

ياد کرد سالگرد خاموشی شکیبایی

یکسال از سکوت خسرو شکیبایی هنرمند نامی سینمای کشورمان می گذرد. همگی ما کارهای خوب شکیبایی را در سینما، تئاتر، رادیو و تلویزیون بیاد داریم. خوب بیاد دارم حدود دو دهه پیش تئاتر، دو نمایش با یک بلیط بکارگردانی هایده حائری و بازی حائری و شکیبایی را شاهد بودم. نمایش در چند اپیزود اجرا میشد و در گوشه و کنار اجرا شکیبایی به میان تماشاچیان می رفت و آنها را هم به بازی می گرفت و به این ترتیب نمایش دیگری را هم بوجود می آورد. شکیبایی در همه رول هایی که بازی می کرد، خودش بود. نقش آفرینی وی در نقش شهید مدرس، حمید هامون در هامون، بازی او در سریال تلویزیونی خانه سبز و بسیاری دیگر همواره در ذهن ها برای سالها باقی خواهد ماند. و باز خوب بیاد دارم سالهای دورتر را که اجرای برنامه رادیویی راه شب را شامگاهان برای شنوندگان رادیو اجرا می کرد. روحش شاد.

قطعه زیر که سالها قبل با صدای استثنایی وی زینت بخش برنامه رادیویی راه شب بود را بخوانید.

باز شب آمد و شب آمد و شب آمد.

باز تنهایی و تنهایی و تنهایی.

خوشا شب. خوشا رود  زلال کهکشان ماهیان درخشان ستاره.

اینک غوغای هراسندگان به نجوای دل آسودگان بدل می شود.

و روز تکبر خویش را در آستان کبریایی شب فرو می گذارد.

چشم نامحرمان به هم بر می آید.

و هستی، نیمه پنهان رخساره اش را به سوی بیداران باز بر می گرداند.

باز شب.

و باز فرصتی برای مرغ حق.

تا مناجات آتشناک خویش را قطره قطره فرو بخواند.

هلا، از ملکوت سکوت تا سکوت ملکوت.

راهی است.

راه شب.

 

 

زندگی کجاست؟

کودکی را ندانسته می سپريم،
دنيائی بزرگ و ناشناخته برای خود ترسيم می کنيم،
ديگران هم در ترسيم اين دنيای خيالی به ما کمک می کنند،
خواندن و نوشتن را هم ياد می گيريم.
نوجواني را با سختي مي گذرانيم،
تا دبيرستان را به پايان رسانيم و وارد دانشگاه شويم.
زندگي را فدا مي کنيم،
تا دانشگاه را تمام کنيم و کار را آغاز کنيم.

عمرمان را مي گذاريم تا خوب کارکنيم،
در راه کار خانواده و دوستانمان را فراموش می کنيم.
خوشبختی را در پول تعريف می کنيم.
براي پول در آوردن سلامتي را از دست مي دهيم.
اما براي احياي سلامتي همه آن پول را خرج مي کنيم.
خسته و بيمار که شديم،
تلاش مي کنيم تا بازنشسته شويم و زندگي راحتي آغاز کنيم.
بالاخره باز نشسته می شويم.
گوشه اي به عزلت مي گيريم.


در غم زندگي از دست رفته افسوس مي خوريم.
در اين راه پر تلاش فقط زندگي است که فراموش می شود.
زندگی چند جرعه بيش نيست.
آن گونه زندگي کنيم که انگار هرگز نخواهيم مرد.
آن گونه نميريم که انگار هرگز زندگي نکرده ايم.
طعم خنک و شيرين زندگی را بچشيم و برويم.

 قطعه ای از علی اکبر عبدالرشیدی

جنگ و گریز در فضای سایبر انتخاباتی(cyber ware)

در دنیای امروز با توجه به گستردگی ارتباطات، هر رویدادی در هر گوشه ای از کره خاکی زیر ذره بین وب جهانی قرار می گیرد. دهمین دوره انتخابات ریاست اجرایی کشور برگزار شد. فارغ از اختلافات مفهومی و سلایق سیاسی، نقش فناوری در این رویداد  بسیار برجسته بود. ویدئو هایی که کمتر از یکساعت توسط هندی کم و لنز موبایل ها شکار میشدند و در کمتر از یکساعت روی وب جهانی قرار گرفته و چندین بار دور کره زمین چرخیده و مستندات و اظهار نظرهای بسیاری را بعنوان ضمائم و شرح ماوقع در ویکی پدیا(wikipedia )به خود اختصاص میدادند. هر کس که یک دوربین و یا یک موبایل در دست داشت،یک شهروند رسانه بود.  این رخداد محافل اجتماعی مجازی را نیز همراه کرد. یوتیوپ(YouTube ) فیس بوک(facebook ) هم از جمله پایگاه های اطلاع رسانی بودند که بعنوان دیتا سنتر (data center) نقش پر رنگی داشتند. جمعیت بسیاری در این محافل مجازی ثبت نام کرده و شنیده شد که روزانه هر ساعت چیزی حدود بیست ساعت تصاویر اجتماعی ایران روی سرورهای مزبور بارگذاری شده است. همین آمارها در خصوص مبادله پیامک ها، بلوتوث و ایمیل ها نیز مشاهده شد.

قند پارسی به گوگل نیز رسید. به بازار آمدن موتور مترجم فارسی به انگلیسی و بالعکس جستجوگر گوگل(Google\translate) نیز بسیار شگفتی آور شد. در این آوردگاه اطلاعاتی چگونه میتوان سره را از ناسره تمیز داد؟ استفاده تلویزیون های ماهواره ای از اخبار ریز و درشت و نقش شهروند رسانه نیز یک نقش آفرینی جدید بحساب میآمد. شنیده شد که بنگاه خبری سی.ان.ان نیز از تصاویر ماهواره ای جستجوگر گوگل(google earth ) در تعقیب رویدادهای شهری بهره می برد. حملات اینترنتی نیز در این رویدادها قابل تامل بود. ایجاد سایت ها و بلاگ های متعدد مناسبتی و در عین حال مسدود شدن دسته ای دیگر. ثبت فرکانس های گوناگون تلویزیون های ماهواره ای.  به هر روی هنوز در بستر سایبر نمیتوان باطن را تشخیص داد و بسته به کارکرد رسانه ها، که آنهم به نحوه شکل گیری آن بر می گردد، تنها ظاهر قابل تشخیص است. به هر روی این فناوری ها، عرصه را برای جنگ و گریز در فضای سایبر(cyber ware)  موجب شده است تا دولت ها انحصار استفاده از ابزارهای سخت را از دست بدهند و در روند تصمیم گیری رقیب اختلال بوجود آورند. در جوامعی که بسیاری از زیر ساخت های جامعه وابسته به دیجیتال شده است و بسیاری از رفتار معنادار بین افراد و نهاد ها به واسطه رایانه ها انجام می شود، این قبیل اختلالات نوعی تهاجم معنا می شود. نکته آنکه می بایستی در این هنگامه ملاحظه اندیشه ها و تصورات موجود در جامعه و جایگزینی انواع جدیدی را به جای آن داشت.

ایلا

ایلا،  به هلال نورانی اطراف چهره معصومین گفته می شود

 خدایا

مهربانا

رو کجا آرم اگر از درگهت گوئی جوابم؟!

بی کسم، در سایه مهر تو می جویم پناهی

از کجا یابم خدائی گر به کویت ره نیابم؟!

خدایا

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز ولای توام هیچ نیست دست آویز

خداوندا

تو میدانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه زجری می کشد آن کس که

انسان است و از احساس سرشار است...

دکتر علی شریعتی

 

زندگی همین است...

این روزها همه جا صحبت از مناظره و مناقشه و گاهی هم منازعه و مجادله و معارضه و اینجور مطالب است. نکته مهم این است که فرصت فراهم آمده یک کارگاه اموزشی از نوع زندگی است که میتواند درس های آموزنده بسیاری را برای ما بهمراه داشته باشد. ادامه مطلب را از خواجه بخوانید....

مژده ای دل که مسيحا نفسی می آيد

که ز انفاس خوشش بوی کسی می آيد

از غم هجر مکن ناله و فرياد که دوش

زده ام فالی و فرياد رسی می آيد

 

خوشه زمین سالم

 در حاشیه مطلب روز جهانی ارتباطات،یادداشتی را از دوست عزیز آرش صابر بدستم رسید که برایم جالب بود. آرش صابر عزیز که چندی است از دیدن ایشان محروم بوده ام، از فعالان و کارآفرینان حوزه فعالیت های زیست محیطی است. البته بخشی از توانمندیهای ایشان می باشد که بنده  ملاحظه کرده ام. دغدغه  داشتن تغذیه سالم برای رسیدن به انسان سالم و بالطبع داشتن شهر سالم مجموعه ای از  فعالیت های ایشان و همکارانشان را تشکیل میدهد. چندی است که ایشان خوشه زمین سالم را شکل داده اند و به شکل سازمان یافته مجموعه ای از فعالیت های سبز را انجام میدهند. از تارنمای خوشه زمین سالم  دیدن کنید.

برای آرش صابر آرزوی سلامت، تندرستی و توفیق روز افزون را دارم.

و اما ایشان قطعه ای محظوظ و در عین حال متاثر شده از ذوق و اندیشه از منظومه آرش اثر سیاوش کسرایی را ارسال داشته اند که تقدیم شده است.

 زندگی شعله می‌خواهد و حالا کیست آن شعله، که بتواند این خاکستر سرد را جانی تازه دهد و از گرمای آن جهانی زیباتر شکل گیرد.

زندگی امروزی نیاز من آرشی‌ست تا از اعماق وجود خود سر دهد

منم آرش سپاهی مرد آزاده

در این پیکار، در این کار دل خلقی است در مشتم

امید مردمی خاموش همپشتم

   …کمانداری کمانگیرم

مرا تیر است آتش‌پر

مرا باد است فرمانبر

و در پایان چنین نگاشته است: آیا هم اکنون چنین آرشی وجود دارد و یا اینکه او هم گرفتار ارتباطات و تار عنکبوت زمان خود شده است!
ادامه نوشته

آسيب ديده

 خواننده محترمي با نام مستعار "آسيب ديده" در حاشيه مطلب كتاب مديريت كوروش بزرگ سوالي را چنين مطرح كرده بود: آیا به این حرفایی که تو وبلاگتون می زنید خودتون معتقد هستین یا نه؟ و به يقين گفته كه شما (يعني من) مطمئنه كه منصف نيستيم! و به اين حرفا باور نداريم!

آدم واقعا که شگفت زده میشه...در پاسخ باید گفت که همه ما در حال "سعی" هستیم. و البته آنطور که باید عمل نکرده ایم... و بقول ظریفی: "همه مایلند که به بهشت بروند، ولی هیچکس نمی خواهد بمیرد". دوست عزیز که امیدوارم هرگز در زندگی ات "آسیب دیده" نباشی... باور کن که قانون زندگی، قانون باورهاست و اندیشه ما از باورهایمان فرمان می گیرند. کافی است باور کنید... و در پایان برایت بگویم که به تو بیشتر از خودم نیازمندم...

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین

هر کجا برگی هست، شور من می شکفد   

روز ارتباطات گرامی باد!

بعد از یک روز کاری...ترافیک...خستگی...یک چرت عصرانه...یکباره، پیامکی می رسد از راه!... خواب از سرت می رود!... روز ارتباطات برشما گرامی باد!

و آنطرف تر... در تلویزیون از رادیو می گه!... برنامه های رادیو برای انتخابات... و همینطور تلویزیون از انتخابات میگه!...اگه شما رئیس جمهور بشید، چه می کنید؟ ...اون یکی کانال هم میگه، توقع شما از رئیس جمهور منتخب چیه؟... در این فاصله پیامک بعدی هم از راه می رسه! تبلیغات با اس.ام.اس  10 هزار پیام صد هزار تومان! بازار مکاره ای شده...ها.

روبرو، انتخابات...اینطرف، ارتباطات...

با خود این هنگامه را مرور میکنم....بنظر، گسترش روز افزون ارتباطات، موجب پیوند خوردن آنچه هست با آنچه باید باشد، را سبب شده است. و پرسش اصلی سیاست:"چه کسی باید حکومت کند" به " چگونه باید حکومت کرد". می گویند، در عصر ارتباطات و اطلاعات، سرشت قدرت هم دگرگون شده است. مفهوم امنیت هم عوض شده است...و اینکه قدرت نرم مهمتر از قدرت سخت و سنتی شده است... اینجاست که می بایستی اذعان داشت که امروزه فناوری ها فقط استفاده نمی شوند، بلکه زندگی می شوند!

و به تعبیر هانتر، جامعه فناورانه! القصه، ارتباطات و شبکه آن، از روزگار کبوتر نامه بر تا به روزگار تار عنکبوت جهانی! موجب وصل شدن فرد به جمع و رهایی انسان از تنهایی خود شده است... و به واقع تصویر گری ما را از دنیای پیرامونی مان تغییر داده است...و به زندگی ما رنگ و بویی دگر داده است.... گرامی اش بداریم ... خاتمه کلام ... تصویر زندگی در کلام شاعر معاصر، سیاوش کسرایی...

آری، آری زندگی زیباست...

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.

گر بیافروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.

ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.  

 

مرگ در مقابل دوربين

حديث مكرر. چند روز پيش مطلع شديم پيمان ابدي هنرمند بدل كار سينما و تلويزيون در مقابل دوربين و به هنگام انجام عمليات سقوط يك ميني بوس به ته دره در منطقه كن(حوالي غرب تهران)و از قضا در برابر دیده بستگانش درگذشت.یعنی یک تراژدی! وي كه دانش آموخته و داراي تجربيات وي‍ژه سينمايي بود سالها در شبكه هاي مختلف تلويزيوني  آلمان كار كرده بود و چند سالي را در ايران مي گذراند. جالب آنكه چند روز قبل از شنيدن اين خبر ناگوار، مطلبي را از دوست عزيز رضا استادي در جام جم مي خواندم كه به همين موضوع پرداخته بود و اينكه جان هنرمندان سينما در خطر است. و اينكه بطور كل قواعد فيلمسازي در ايران با جهان متفاوت است و ما در بهره گيري تكنولژي  در اين صنعت بي بهره ايم. آیا وقت آن نرسیده که بار ديگر به قيمت تمام شده كارهايمان فكر كنيم. منابع تجديد ناپذيرمان! جان انسان ها!

               

تصاویری از کارهای پیمان ابدی

آهای زمینی ها... روز زمین گرامی باد

زمین، زمین ما، روزنه امید ما می گرید. باد، آب، خاک می گرید. پرنده روی زمین نشسته و سایه اش روی درخت و تشنه آسمان. کویر، خشکسالی! در خشکسالی دیگر آب از آب تکان نمی خورد و خشکسالی مزه آب را نچشیده، جان می سپارد. شکوفه، گل! برای یک گل بایستی تمام کره زمین را شخم بزنیم. و بهار دیگر گل کاغذی به سینه اش می زند و با رواج گل های کاغذی نسل زنبورهای عسل بیچاره هم رو به انقراض می رود. گل سرخ هم دیگر مجبور است به لب هایش ماتیک بزند. چکاوک ها، چلچله ها هم به افق های دور دست تبعید شده اند و خبری از آنها نیست! و اما آدم ها.... زمینی ها...

مثل ساعتی که چرت می زند و دائم عقب می ماند! هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید. چکاوک، گل شبنم، آدم برفی و ... انگاری نسل سلام منقرض شده است. سلام یعنی از من به تو گزندی نمی رسد. سلام های امروزی خیلی هاش ارزش خداحافظی را هم ندارند.

و باز هم زمین و زمان لحظه لحظه می میرد... تیک تیک و بنگ بنگ!    و زمین می گرید! آدم ها، آدم های خودخواهی که کره زمین را هم به رسمیت نمی شناسند! گل خودش را پرپر می کند و ساکن پائیز      می شود. پائیز! و زمان رو به جلو... زندگی ما را به سوی مرگ نزدیک و نزدیک تر هل میدهد.

آهای زمینی ها!...

کره زمین خانه همه افراد بشر است. و مرگ دستمزد یک عمر زندگی کردن است. زمین را پاس بداریم، دوست بداریم، زمان را قدر بدانیم و نسل سلام را تکثیر کنیم. زمین زنده ست... زندگی زنده ست... زندگی یعنی من، تو، او، ما، شما، ایشان در کالبد زمین و زمان.

 

از کارتان لذت ببرید

هر چه بيشتر به انجام كاري تمايل پيدا مي كنم به همان ميزان آن را كمتر به عنوان يك كار تلقي مي كنم. "پوست كنده" بگويم: چنانچه از كارتان لذت نمي بريد، بهتر است كنار بكشيد و جا براي كسي باز كنيد كه از اين كار لذت مي برد.
لذت بردن از كار يعني، لذت بردن از كاري كه به نحو مطلوب و شايسته انجام بشه و از يك رضايت قلبي برخوردار باشيد.
لذت بردن از كار، يعني نگاه كردن به شغل و نقش خويش در يك چارچوب بسيار عظيم تر، هيچ منافاتي ندارد در عين حال كه سخت كار و تلاش مي كنيد، از كارتان لذت هم ببريد. شما مي توانيد مولد، مؤثر ، منظم و با راندمان، سخت كوش، هوشيار، قابل اعتماد و مسؤوليت پذير باشيد و از كارتان، لذت ببريد.

بقول دوستی اگر دیدی زیادی یکجا نشستی، بکش کنار، وگرنه در طول راه جات گرم میشه و بعد هم چورتی میشی! و از گردونه کار و کسب هم عقب می افتی... درست مثل ساعتی که چرت میزنه و مدام عقب می مونه!

بعد از نفت ...

در خبرهاي امروز آمده بود كه ميزان مصرف انرژي در كشورمان در مقايسه با ساير كشورها و در نظر گرفتن نرخ جمعيت بسيار بالاست و در ادامه اشاره ميكند كه در فلان شهرستان، كل شهر را لوله كشي گاز كرده اند، در صورتي كه اين شهرستان در طول سال فقط به شش ماه گاز نياز دارد! از اين دست خبرها و آمار و ارقام در خصوص برق، آب شرب و غيره نيز بسيار شنيده مي شود. راجع به بنزين كه ديگه نگو!

صرف نظر از اعداد و ارقام چند صدايي در كشور، واقعيت اين است كه مصرف بي رويه بسياري از اقلام در كشورمان حساب و كتاب ندارد و تو گويي اين منبع تغذيه هيچ وقت تمومي نداره! از آيندگان هم كه فعلا خبري نيست! والخ.بياد دارم چند سال پيشتر در همايشي كه با محوريت برنامه ريزي تجاري تشكيل شده بود، سخنران محترم، خطاب به حضار پرسش كرد كه: واقعا هيچ فكر كرده ايد كه بعد تموم شدن نفت چه بر سر اين مملكت خواهد آمد و بايستي چه كار كنيم؟ بالفور يكي از حاضرين بلند شد و با طعنه گفت: هيچي، خيلي آسونه! شروع مي كنيم به گاز فروختن!

سالهاست كه مباحثي اينچنين طرح مي شود، بهره وري، استفاده درست از منابع و... چنانچه به لايه هاي زيرين اين مباحث نظري بيفكنيم از لايه نفساني تا لايه فيزيكي مباحث. در خواهيم يافت كه بايد از سطح به لايه هاي عميق خودانگيزشي جامعه ورود كنيم و خيلي چيزها را خود بياموزيم و آموزش دهيم. و يادمان باشد كه دانايي است که توانايي را بهمراه دارد.

اشكها و لبخندها و ياد علي حاتمي

 چندی است که مجموعه تلویزیونی اشکها و لبخندها به کارگردانی حسن فتحی روی آنتن شبکه اول سیماست. در این مجموعه گوهر خیراندیش(آبجی شمسی) و مهدی هاشمی(سینماچی) بسیار متفاوت تر از نقشهای پیشین خود هنرنمایی می کنند. در آخرین قسمت پخش شده این مجموعه که دیشب پخش شد، سکانس های زیادی از کار در لوکیشن شهرک سینمایی علی حاتمی (غزالی فعلی) تصویر برداری شده بود و از قضا یادکردی هم از زحمات شادروان علی حاتمی بود. یادآوری میکنم آنجا که سینماچی در خیابان لاله زار طهران قدیم قدم میزند و میگوید: "یاد حاتمی بخیرکه اگر او نبود این شهرک هم نبود!"

این جمله مرا یاد سالهای اواخر دهه شصت انداخت. سالهایی که تقریبا کار ساخت شهرک باتمام رسیده بود و سریال هزاردستان هم در میانه کار ساخت بود. عده ای بر سر هزینه های احداث شهرک و تولید سریال در مطبوعات یومیه جنجال راه انداخته بودند که چنین است و چنان! و حاتمی نیز در جایی گفته بود: اینان نمی دانند! اگر فقط تیرآهن های بکار رفته در شهرک را به قیمت امروز محاسبه کنند، مبلغ اش از بودجه هزینه شده احداث شهرک بیشتر است.(نقل به مضمون) در هرصورت، امروز پس از گذشت بیش از دو دهه هنوز برای ساخت و تولید کارهای بسیار فاخر سینما و تلویزیون از این مکان ماندگار بهره برداری می شود. اشکهای آنروز و لبخندهای امروز. یاد علی حاتمی، سعدی سینمای میهن مان نیز گرامی.

ياد باد آن روزگاران ياد باد

دوستان جدید پیدا کنید اما دوستان قدیمی را هم حفظ کنید، اینها نقره و آنها طلا هستند.  «پرمودابترا»

  بعد از درج مطلبي با عنوان نوروز ایستگاه دوستی ها كه يادداشتي در مورد ديدار دوستان ديرين در ايام نوروز بود، اصلا فكرش رو هم نمي كردم كه چند تا دكمه و يك كليك چپ و راست و چند تا هم اينتر زدن بتواند مرا اينهمه به  عقب برگرداند. به اين وسيله از اوضاع و احوال تعدادي ديگر از رفقا با خبر شدم و كلي دعا به حال موسيو برنزدلي مخترع اينترنت و موسيو بيل گيتز خودمون بخاطر ساخت اين اسباب و اثاثيه كردم. القصه به فكر فرو رفته بودم....

ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته