محسن قریب

🔹نام فامیلشان تحریریان بود و اصالتا اصفهانی بودند ولی ساکن تهران. کسب و کار پدرش هم فروش لوازم التحریر در بازار بود.  او فرزند چهارم خانواده تحریریان بود و نور چشمی پدر.  همین که دبستان را تمام کرد به حجره پدرش رفت و مشغول کار شد؛  شبانه درس میخواند و روزها کار میکرد. عاشق مکالمه به زبان انگلیسی بود و ول کن هم نبود. کلاس زبان میرفت و جوری شده بود که مثل بلبل انگلیسی حرف میزد.  از سربازی که آمد، زن گرفت و باز به حجره پدرش برگشت. فامیلشان را از تحریریان به رفوگران تغییر دادند. 

🔹اولین درخشش او زمانی بود که یک محموله مداد از ژاپن به ایران رسید و او کولاک کرد! چون همسرش برای مدادها منگوله های رنگی میساخت و ایده میداد تا فروش بهتر شود و با این کار سودشان چند برابر شده بود!  این بود که علی اکبر به فکر تجارت افتاد. چون خانواده ای مذهبی بودند و به حقشان قانع بودند، پدرش محافظه کار بود و بلند پروازی علی اکبر را که میدید میگفت آخر تو، کار دست من میدهی!