زندگی آن چیزی است که برای تو اتفاق می افتد...

مطلب جالبی را که امروز در صندوقچه الکترونیک دیدم، شما هم بخوانید....

سال پیش من در شركت سوئدى ولوو استخدام شدم. كار كردن در این شركت تجربه جالبى براى من به وجود آورده است. اینجا هر پروژه اى حداقل ٢ سال طول میكشد تا نهایى شود، حتى اگر ایده ساده و واضحى باشد. این قانون اینجاست. جهانى شدن (globalization) باعث شده است كه همه ما در جستجوى نتایج فورى و آنى باشیم. و این مشخصاً با حركت كند سوئدی ها در تناقض است. آنها معمولاً تعداد زیادى جلسه برگزار میكنند، بحث میكنند، بحث میكنند، بحث میكنند و خیلى به آرامى كارى را پیش میبرند. ولى در انتها، این شیوه همیشه به نتایج بهترى میانجامد.
اولین روزهایی كه در سوئد بودم، یكى از همكارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمیداشت و به محل كار میبرد. ماه سپتامبر بود و هوا كمى سرد و برفى. ما صبح ها زود به كارخانه میرسیدیم و همكارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارك میكرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ كارمند ولوو با ماشین شخصى به سر كار میآمدند.

روز اول، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همكارم گفتم: آیا جاى پارك ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارك میكنى در حالى كه جلوتر هم جاى پارك هست؟
او در جواب گفت:
براى این كه ما زود میرسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم. این جاها را باید براى كسانى بگذاریم كه دیرتر میرسند و احتیاج به جاى پاركى نزدیكتر به در ورودى دارند تا به موقع به سركارشان برسند. تو این طور فكر نمیكنی؟

میزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنید.

این روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته (Slow Food). این جنبش میگوید كه مردم باید به آهستگى بخورند و بیاشامند، وقت كافى براى چشیدن غذایشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سریع (Fast Food ) و الزاماتى كه در سبك زندگى به همراه دارد قرار میگیرد. غذاى آهسته پایه جنبش بزرگترى است كه توسط مجله بیزنس طرح شده و یك "اروپاى آهسته" نامیده شده است. این جنبش اساساً حس شتاب و دیوانگی به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زیر سوال میبرد. نهضتى كه كمیّت را جایگزین كیفیت در همه شئون زندگى ما كرده است.

مردم فرانسه با وجودى كه ٣٥ ساعت در هفته كار میكنند امّا از آمریكائی ها و انگلیسی ها مولّدترند. آلمانی ها ساعت كار هفتگى را به 28/8 ساعت تقلیل داده اند و مشاهده كرده اند كه بهره ورى و قدرت تولیدشان ٢٠درصد افزایش یافته است. این گرایش به آهستگى و كندكردن جریان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمریكائی ها را هم جلب كرده است.


البته این گرایش به عدم شتاب، به معنى كمتر كار كردن یا بهره ورى كمتر نیست. بلكه به معنى انجام كارها با كیفیت، بهره ورى و كمال بیشتر، با توجه بیشتر به جزئیات و با استرس كمتر و برقرارى مجدّد ارزش هاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بیشتر است.

به معنى چسبیدن به حال در مقابل آینده نامعلوم و تعریف نشده است. به معنى بها دادن به یكى از اساسی ترین ارزشهاى انسانى یعنى ساده زندگى كردن است. هدف جنبش آهستگى، محیطهاى كارى كم تنش تر، شادتر و مولّدترى است كه در آن، انسانها از انجام دادن كارى كه چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت میبرند. اكنون زمان آن فرا رسیده است كه توقف كنیم و درباره این كه چگونه شركتها به تولید محصولاتى با كیفیت بهتر، در یك محیط آرام تر و بی شتاب و با بهره ورى بیشتر نیاز دارند، فكر كنیم.

بسیارى از ما زندگى خود را به دویدن در پشت سر زمان میگذرانیم امّا تنها هنگامى به آن میرسیم كه بر اثر سكته قلبى یا در یك تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسیدن به سر قرارى، بمیریم.

بسیارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آینده هستیم كه زندگى خود در حال حاضر، یعنى تنها زمانى كه واقعاً وجود دارد را فراموش میكنیم.

همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختیار داریم. هیچكس بیشتر یا كمتر ندارد. تفاوت در این است كه هر یك از ما با زمانى كه در اختیار داریم چكار میكنیم. ما نیاز داریم كه هر لحظه را زندگى كنیم. به گفته جان لنون، خواننده معروف: زندگى آن چیزى است كه براى تو اتفاق میافتد، در حالى كه تو سرگرم برنامه ریزی هاى دیگرى هستى.

به شما به خاطر این كه تا پایان این مطلب را خواندید تبریك میگوئیم. بسیارى هستند كه براى هدر ندادن زمان، از وسط مطلب آن را رها میكنند تا از قافله جهانى شدن عقب نمانند.

مرگ یک همکار

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود:

 «ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنيم.»

در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعيت زياد مى‌شد هيجان هم بالا مى‌رفت. همه پيش خود فکر مى‌کردند: «اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»

کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.

آينه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصوير خود را مى‌ديد. نوشته‌اى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود:

«تنها يک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد زندگى‌تان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقيت‌هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد به خودتان کمک کنيد.

زندگى شما وقتى که رئيستان، دوستانتان، والدين‌تان، شريک زندگى‌تان يا محل کارتان تغيير مى‌کند، دستخوش تغيير نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مى‌کند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مى‌باشيد.

امیر قویدل درگذشت

مطلع شدیم که امیر قویدل هنرمند  صاحب نام سینمای کشورمان درگذشت. همین چند ماه پیش بود که در مراسم هنرمندان خراسانی برای شفای عاجل او  دست به دعا شده بودیم . یادم هست که رمضان سال گذشته با او راجع به آخرین کارش صحبت می کردم و چه امیدوار سخن می گفت. به اشاره جوانی را نشان می داد و گفت این پسر برای موسیقی فیلم من ویولن زده است و چقدر از کار آن جوان تعریف می کرد و امیدوار بود که آخرین کارش معرف خوبی برای آن جوان باشد. از شادروان امیر قویدل کارهای خوبی همچون ترن، کوچک جنگلی و دل نمک را سراغ دارم. روحش شاد.

تمثیلی جالب از بهشت و جهنم

روزی مردی با خداوند مکالمه ای داشت:"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها  باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: "تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!"

هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی به آسمان ميرفت، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد (ص) وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد....

درد دل یک مشهدی ساده دل با امام رضا(ع)

 

امسال روز جمعه مورخ ۸/۸/۸۸ مصادف شده است با ولادت با سعادت امام رضا(ع). گرامی داشت این ایام فرخنده قطعه شعری زیبا از شاعر جوان خراسانی قاسم رفیعا تقدیم به شما باد.

 درد دل یک مشهدی ساده دل با امام رضا(ع)

 

مُورو مِبینی که شَر و با صفایُِوم

بِِچه محله امام رضایوم

زلزله ام  حادثه ام   بِلایوم

بِِچه محله امام رضایوم

هر روز جمعه دِلوم رُو مِبِندُوم  به پِنجره طلا و بَر مِگردوُم

کارو  باروُم  رِدیفه، با خدایوُم

بِِچه محله امام رضایوم

به موُ  بگو بیا به قُله قاف

اصلا مورو  بِزار  همونجه الاف

قِرار مِرار هر چی بگی موُ  پایوم

بِِچه محله امام رضایوم

دوروغ  موروغ  نیست میون ما با هم

الانه  به عنوان مثال چند روزه  تو حَرم

تو نخ کِفترآ یوُم

بِِچه محله امام رضایوم

چشم  مورو گِرفته  چند تا کِفتر

گفته خودش چند تا رو خواستی  بردار

الانه  دِروم  خادما  رو  می پایوم

بِِچه محله امام رضایوم

کِفترآ  رو که  بُوردُم  از رو گُنبد

موروم  مُو  تو  نخ  رفت و آمد

تو  نقشه اُو گنبد طِلایوم

بِِچه محله امام رضایوم

گنبد رو نصف شب مِده به دَستوُم

اُو گفته هر وقت کِه بیای مُو هَستُوم

مُو هم که قانع و بی ادعایوم

بِِچه محله امام رضایوم

وقتی می بینوم تو عالم همه ازش می گیرن و می گن بازاَم  کمه

گُنبدش رِ اگه باز بده، رضایوم

بِِچه محله امام رضایوم

گنبد و مُونبد نِمِخوام با صفا

سی ساله پای سفره این آقا

منتظر یک ژتون غِذایوم

بِِچه محله امام رضایوم

 از عباس نژاد عبدالله هم بابت در اختیار گذاشتن نوار مجلس شعر خوانی شاعران جوان در زمستان ۸۷  ممنونم.

تولد دوباره عقاب

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است. 
عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند. 
ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد. 
زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد: 
چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته را نگاه دارند. 
نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود. 
شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به 
سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد. 
در این هنگام عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد. 
یا باید بمیرد و یا آن که فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد. 
برای گذرانیدن این فرایند عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند. 
در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود. 
پس از کنده شدن نوکش٬ عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند٬ سپس باید چنگال های خود را از جای برکند. 
زمانی که به جای چنگال های کنده شده٬ چنگال های تازه ای در آیند٬ آن وقت عقاب شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند. 
سرانجام ٬ پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده ... 
و 30 سال دیگر زندگی می کند. 

چرا این دگرگونی ضروری است؟؟؟ 

بیشتر وقت ها برای بقا٬ ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم. 

گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی٬ عادتهای کهنه و سنتهای گذشته را رها شویم. 

تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصتهای زمان حال بهره مند گردیم.

 

غنی سازی انسانها

در طول تاریخ زندگی بشر، شرایط زندگی تغییرات زیادی کرده است . روزی نگهداری دام و رام کردن حیوانات حتی در تخیل بشر هم غریب می نمود در حالی که چندی بعد داشتن میزان بیشتری ثروت و قدرت را دنبال می نمود.
انسان از طبیعت آموخته است که باید در شرایط مختلف تغییر کند انسان هوشمند به یاد دارد که دایناسور ها اگرچه بزرگ و قدرتمند بودند به دلیل نداشتن انعطاف تغییر در مقابل شرایط منقرض شدند.
و اکنون این انسان به قرن 21 رسیده است. قرن اطلاعات، قرن ارتباطات و قرن شبکه های اجتماعی.
آلوین تافلر اندیشمند معاصر در جمله ای معروف و تامل بر انگیز خود می گوید :
بیسوادان سده 21کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند بلکه کسانی هستند که نمی توانند بیاموزند، آموخته های کهنه را دور بریزند ، و دوباره بیاموزند.
انسان قرن 21 برای همگام شدن با تغییرات جهانی که با آن مواجهه است ناگزیر به آموختن است . ناگزیر به فراموش کردن آموخته های کهنه و دوباره آموختن است .
در قرن حاضر غنی کردن انسانها با دانش و مهارت های روز تبدیل به راز بقا شده است . راز بقا و توسعه ی سازمانها، کشورها و البته تک تک افراد جامعه !

ادامه نوشته

قدرت رسانه

Power of Media

بوی ماه مهر

دعاهای بچه های ایرانی

 دعاهای زیر از کتاب  سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند.. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)

بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)

 ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)

 

ادامه نوشته

افطاری در جمع هنرمندان خراسانی

گفت که عشق چیست؟ گفت که تا ما نشوی، ندانی که چیست...

سالهاست که برو بچه های مشهدی مقیم تهران در یکی از شب های ماه رمضان دور همدیگر جمع می شوند و افطاری را دور هم هستند. بانی این حرکت میمون هم چند نفر از هنرمندان عرصه روزنامه نگاری و تئاتر بوده اند. از سال 1380. مهدی صباغی، ناصر علاقه مندان، امیر قویدل و داود کیانیان کسانی بوده اند که این چراغ را درابتدا روشن کرده اند و دیگرانی آنرا ادامه داده اند و هر ساله هم به جمعیت افزوده می شود. تشکلی هم به نام مجمع هنرمندان خراسان شکل گرفته است. امسال هم این مراسم در سینما پردیس پارک ملت بر پا شد. مشهدی ها هم برای دید و بازدید دوستان هنرمند و هم صنف خود و تجدید خاطره و صد البته صرف شله مشهدی(نوعی آش)  این فرصت را مغتنم می شمارند. امسال هم چند دوست قدیمی را ملاقات کردم. در بین حاضرین دیدن اصغر توسلی و محمد مطیع و مهدی صباغی برایم خاطرات و دلمشغولی های دهه شصت را تداعی کرد. خانه جوانان مشهد، رادیو، اداره تئاتر و بالاخره آن ایام جوانی را.

در بین هنرمندان، روزنامه نگاران و غیره سیاسیون مشهدی نیز به چشم می خورد. اصغر زاده، برادران خادم و جعفری و ... و جای خالی قالیباف شهردار تهران. البته نسبت به سال قبل، امسال عده ای نبودند و جای آنها را سبز کردند. محمد رضا سرهنگی به جمع دوستانی همچون رضا سعیدی و سید ابراهیم اصغر زاده پیوسته است و امیر قویدل این روزها در بستر بیماری بسر می برد. و آمرزش برای رفتگان و شفا برای بیماران. صحبت های محمد مطیع هم بعد از سالها دوری از وطن شنیدنی بود. مردم از او خاطرات بسیاری بیاد دارند. مراسم امسال چاشنی بزم موسیقی سنتی تربت جامی هم داشت. استاد سه تار نواز دامن پاک و ساز کوزه ای استاد بلبلی بسیار شنیدنی بود. در پایان هم نوبت تماشای فیلم جدید جواد اردکانی به نام به کبودی یاس که شرح حال بخش هایی از زندگی شهید برونسی بود. مرور سینمای جنگ هم خالی از لطف نیست. روی هم رفته تجدید دیدار با دوستانی که طی سال پیدا کردن و دیدن آنان مقدور نیست از بهترین لحظات این افطاری هر ساله می باشد.

                             

 

 

 

 

 

از راست: محمد مطیع/ مهدی صباغی/ اصغر توسلی

اگر اینترنت پر سرعت  دارید به این آدرس هم یک سری بزنید. هنرمندان خراسان

عملیات شستشو و مرمت برج آزادی

                  

تهران - تابستان ۱۳۸۸

روز کارمند و آهسته با گل سرخ

نشسته بودم، دهان بسته و خسته از یک روز کاری دیگر، طبق معمول سر و کار داشتن با کاغذ و قلم، که همکاری با سینی پر از گل سرخ از در وارد شد و روز کارمند را تبریک گفت. تازه یادم آمد که بله! روز کارمندی هم هست و انگاری همین دیروز بود که وارد دوران کارمندی شده بودم.

دانی که نو بهار جوانی چه سان گذشت

زود آنچنان گذشت، که تیر از کمان گذشت

آهسته با گل سرخ روزگار کارمندی را مرور و مجسم کردم. چه سخت است در زندگی کارمندی خط راست رو به بالا باشی تا  دایره بسته ای که مکرر گرد خود می گردد. واقعا زندگی کارمندی چطور زندگیه؟ البته که قصه داره. بدو خدمت، حین آن و دوران آخر خدمت. هر کدام خصوصیات خاص خودش رو داره. با گل سرخ مرور کردم. خوب که به گذشته ها خیره شدم، روزگار کارمند جوان را همراه با دوری از خانواده، پرستیژ، آب باریکه، کار بیشتر، کار مفید، کار درست، سر و کله زدن با آدم های پریشان، یادگیری از قدیمی ترها، اضافه کاری، زور شنیدن،  رویای ازدواج همراه بود و جلوتر در میانه روزگار کارمندی دغدغه ها می شود، بن، آسته برو آسته بیا تا گربه شاخت نزنه، بله قربان، امروز برو فردا بیا، چیدن درست مهره های شطرنج، رویای خانه دار شدن، رفاه، امنیت شغلی، پارتی بازی، حرص خوردن، تفاوت ها، ریش جو گندمی، شغل دوم، تماشای زیر آب زنی دیگران و بقیه قضایا.

موی سفیدم را فلک به رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی خریده ام

و به آخر خط که می رسی، کرسی نشینی، جور کردن دخل و خرج، شغل سوم، تحمل کردن، تماشای از خدا برگشتگان، چرتکه انداختن، تماشا به گوشت های آویزان، دندان عاریه، عینک به چشم بسته، آینده فرزند، آرزوهای از دست رفته، کار بیهوده،استخوان متحرک، موهای سپید شده، جستجوی اندیشه های ناب، عاقبت به خیری و بدنبال آن روزهای جوانی.

از زندگانی ام گله دارد جوانی ام

شرمنده جوانی از زندگانی ام     

لذت تصویر

آسانسور شیشه ای بر فراز طبقه ۱۰۳ ام

... زلال كه باشى، آسمان در توست

از خدا پرسيدم: خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟

خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،

با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو

ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز

شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن

زندگي شگفت انگيزاست فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد

مهم اين نيست که قشنگ باشي ، قشنگ اين است که مهم باشي! حتي براي يک نفر

مهم نيست شير باشي يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کني

كوچك باش و عاشق.. كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را

بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسي

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن

فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران... زلال كه باشى، آسمان در توست

                                       قطعه ای از نلسون ماندلا

 

اخلاق رسانه ای(Media  Ethics)

اخلاق رسانه ای عنوان سخنرانی آقای دکتر احمد شربت اوغلی از اساتید دانشکده مدیریت و اقتصاد صنعتی شریف بود که دیروز در یکی از مراکز پژوهشی ارائه شد. بلحاظ اهمیت پژوهش مزبور فرازهایی از بحث ایشان را آورده ام. در مقدمه ایشان باستناد مراجع معتبر اخلاق رسانه ای چنین بیان شد:

در دایره المعارف بین المللی ارتباطات ، اخلاق رسانه‌ای زیر مجموعه ای از اخلاق عملی و یا حرفه‌ای دانسته شده است، که از ترکیب توصیف و تئوری تشکیل شده است.

همچنین دكتر محسن اسماعيلي در مقاله تعامل حقوق و اخلاق در رسانه‌ها، اخلاق رسانه ها را اینطور تعریف می کند:  مقصود از اخلاق رسانه‌ها مجموعه قواعدي است كه بايد دست‌اندركاران رسانه‌ها داوطلبانه و براساس نداي وجدان و فطرت خويش در انجام كار حرفه‌اي رعايت كنند؛ بدون آن‌كه الزام خارجي داشته باشند يا در صورت تخلف دچار مجازاتهاي قانوني گردند.  در ادامه اخلاق رسانه ای از دیدگاه قرآن مجید مورد بررسی سخنران قرار گرفت، عناوین برجسته این بخش بقرار زیر است:   

ارائه هرگونه گزارش دروغ ممنوع است

قبل از انتشار هر خبر و يا گزارش تشخیص راست از دروغ واجب است

دروغ پردازی ممنوع است

شهادت دروغ و درج سخنان بیهوده ممنوع است

صداقت و عدالت در گزارش دهی و پیام رسانی واجب است

سنجش دقیق منابع خبری و اطلاعات و انتخاب بهترین و صحیح ترین منابع و اطلاعات واجب است

گزارشگر باید خبره (قوی) و درستکار (امین) باشد

رسانه ها نباید آن چیزی را که به صحت آن علم و یقین ندارند پخش کنند

در هنگام گزارش دهی نباید بخشی از حقیقت را پنهان کرد

پیروی از حدس و گمان در گزارش دهی ممنوع است

قرآن مردم را بمناظره آزاد تشویق می کند

همچنین معرفی استانداردهای بین المللی اعتبارسنجی سازمان های رسانه ای  پایان بخش این مراسم بود. ایشان استاندارد ISAS BC-9001:2003 and ISAS P-9001:2005, Ethics

 را شامل ارزش های پایه ای و اصولی در اخلاق رسانه ای چنین برشمردند.

(پیروی از حقیقت)  The pursuit of truth

(احترام به حقوق افراد، درستی، و محرمانه بودن اطلاعات شخصی) 

Respect for individual rights, integrity and privacy

(استقلال در قضاوت)Independence of judgment 

(بی طرفی)  Impartiality

آدرس دهی و پیوند جزئیات این اصول بین المللی  با آیات قرانی از جمله بخش های مهم سخنرانی آقای دکتر شربت اوغلی بود. امید آنکه این اصول  در عمل مورد توجه اصحاب رسانه ها قرار گیرد.

مهندسی اطلاعات!

پر بیننده ترین برنامه های سیاسی تلویزیون در سه دهه گذشته

پخش زنده مناظره های چهار کاندید دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران

                                               در خرداد سال1388

برگزاری برنامه های زنده تلویزیونی چهار کاندید دهمین دوره ریاست اجرایی کشور در خرداد ماه ۸۸ از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی طی سالهای گذشته بوده است. مناظرات برگزار شده بین آقایان مهدی کروبی- میر حسین موسوی - محمود احمدی نژاد و محسن رضایی ده ها میلیون نفر را در سراسر جهان از طریق رسانه های اینترنت و تلویزیون به خود جذب کرد.

محاکمه جنجالی و پربیننده  غلامحسین کرباسچی در سال 1377

غلامحسین کرباسچی شهردار اسبق تهران که طی یک محاکمه جنجالی و پربیننده تلویزیونی در سال 1377 به سه سال زندان و ده سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد و حدود دو سالی را نیز در اوین سپری کرد.

 

 

 

 ورود امام خمینی(ره) به وطن دوازدهم بهمن ماه 1357 

 مراسم استقبال و ورود امام خمینی به وطن بمدت بیست دقیقه توسط تلویزیون دولتی ایران به طور زنده پخش شد، اما ناگهان عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و برنامه قطع گردید . گفته شد نظامیانی که در ایستگاه فرستننده تلویزیونی بودند از اینکه سرود شاهنشاهی نواخته نشده بود عصبانی شده بودند و برنامه را قطع کردند . رادیو دولتی در تمام مدت سکوت اختیار کرد و مراسم را پخش نکرد.                                  

                                           

تلویزیون در مورد قطع پخش برنامه مستقیم توضیح داد : از آنجایی که دستگاههای ما در طول دو سه  ماه خوابیده بود ، لذا قرار شد فقط قسمت اول مراسم یعنی مراسم ورود امام خمینی در فرودگاه مهرآباد به طور مستقیم پخش شود . بختیار گفت : من دستور قطع پخش مستقیم ورود آیت الله خمینی  را ندادم. قطع پخش زنده تشریف فرمایی امام خمینی در شهر های ایران ، بازتاب بدی پیدا کرد و عده ای تلویزیون های خود را شکستند.

ایشان همچنین پس از سخنان خود در فرودگاه در میان استقبال چند میلیونی مردم که در سرتاسر مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا گرده آمده بودند وارد بهشت زهرا شدند . امام خمینی در عصر امروز در یک سخنرانی تاریخی در قبرستان بهشت زهرا با مردم ایران سخن گفتند . امام   در قطعه 17 بهشت زهرا بر مزار شهدای انقلاب ایران برای متجاوز از دو میلیون نفر نطق تاریخی خود را در باره شاه ، دولت ، مجلسین و ارتش ایراد نمودند  و میلیونها نفر در سراسر دنیا این مراسم را از تلویزیون تماشا کردند.

 

  پخش محاکمه و سخنرانی خسرو گلسرخی در  29 بهمن 1357

 خسرو گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ - مقتول ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست ایرانی و از فعالان سیاسی چپگرا بود. خسرو گلسرخی در دوران حکومت محمدرضا پهلوی به همراه کرامت‌الله دانشیان محاکمه و اعدام شد. محاکمه و سخنرانی او در این محاکمه همان زمان به طور ناقص از تلویزیون پخش شد و در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، در سالگرد اعدام او و تنها چند روز پس از وقوع انقلاب، به طور کامل پخش شد و شهرت بسیاری یافت.

 

موارد مذکور بر گرفته از خاطرات شخصی اینجانب بوده است. بی شک وقایع بسیار دیگری را نیز به کمک شما میتوان بر شمرد.

 

نارسیس

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود،

می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.

هیچ چیز غیر ممکن نیست

ياد کرد سالگرد خاموشی شکیبایی

یکسال از سکوت خسرو شکیبایی هنرمند نامی سینمای کشورمان می گذرد. همگی ما کارهای خوب شکیبایی را در سینما، تئاتر، رادیو و تلویزیون بیاد داریم. خوب بیاد دارم حدود دو دهه پیش تئاتر، دو نمایش با یک بلیط بکارگردانی هایده حائری و بازی حائری و شکیبایی را شاهد بودم. نمایش در چند اپیزود اجرا میشد و در گوشه و کنار اجرا شکیبایی به میان تماشاچیان می رفت و آنها را هم به بازی می گرفت و به این ترتیب نمایش دیگری را هم بوجود می آورد. شکیبایی در همه رول هایی که بازی می کرد، خودش بود. نقش آفرینی وی در نقش شهید مدرس، حمید هامون در هامون، بازی او در سریال تلویزیونی خانه سبز و بسیاری دیگر همواره در ذهن ها برای سالها باقی خواهد ماند. و باز خوب بیاد دارم سالهای دورتر را که اجرای برنامه رادیویی راه شب را شامگاهان برای شنوندگان رادیو اجرا می کرد. روحش شاد.

قطعه زیر که سالها قبل با صدای استثنایی وی زینت بخش برنامه رادیویی راه شب بود را بخوانید.

باز شب آمد و شب آمد و شب آمد.

باز تنهایی و تنهایی و تنهایی.

خوشا شب. خوشا رود  زلال کهکشان ماهیان درخشان ستاره.

اینک غوغای هراسندگان به نجوای دل آسودگان بدل می شود.

و روز تکبر خویش را در آستان کبریایی شب فرو می گذارد.

چشم نامحرمان به هم بر می آید.

و هستی، نیمه پنهان رخساره اش را به سوی بیداران باز بر می گرداند.

باز شب.

و باز فرصتی برای مرغ حق.

تا مناجات آتشناک خویش را قطره قطره فرو بخواند.

هلا، از ملکوت سکوت تا سکوت ملکوت.

راهی است.

راه شب.

 

 

راهکار تغییر استراتژی

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:
"من کور هستم لطفا کمک کنید" .


روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد.
عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد :
"امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم" .
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

زندگی کجاست؟

کودکی را ندانسته می سپريم،
دنيائی بزرگ و ناشناخته برای خود ترسيم می کنيم،
ديگران هم در ترسيم اين دنيای خيالی به ما کمک می کنند،
خواندن و نوشتن را هم ياد می گيريم.
نوجواني را با سختي مي گذرانيم،
تا دبيرستان را به پايان رسانيم و وارد دانشگاه شويم.
زندگي را فدا مي کنيم،
تا دانشگاه را تمام کنيم و کار را آغاز کنيم.

عمرمان را مي گذاريم تا خوب کارکنيم،
در راه کار خانواده و دوستانمان را فراموش می کنيم.
خوشبختی را در پول تعريف می کنيم.
براي پول در آوردن سلامتي را از دست مي دهيم.
اما براي احياي سلامتي همه آن پول را خرج مي کنيم.
خسته و بيمار که شديم،
تلاش مي کنيم تا بازنشسته شويم و زندگي راحتي آغاز کنيم.
بالاخره باز نشسته می شويم.
گوشه اي به عزلت مي گيريم.


در غم زندگي از دست رفته افسوس مي خوريم.
در اين راه پر تلاش فقط زندگي است که فراموش می شود.
زندگی چند جرعه بيش نيست.
آن گونه زندگي کنيم که انگار هرگز نخواهيم مرد.
آن گونه نميريم که انگار هرگز زندگي نکرده ايم.
طعم خنک و شيرين زندگی را بچشيم و برويم.

 قطعه ای از علی اکبر عبدالرشیدی

جنگ و گریز در فضای سایبر انتخاباتی(cyber ware)

در دنیای امروز با توجه به گستردگی ارتباطات، هر رویدادی در هر گوشه ای از کره خاکی زیر ذره بین وب جهانی قرار می گیرد. دهمین دوره انتخابات ریاست اجرایی کشور برگزار شد. فارغ از اختلافات مفهومی و سلایق سیاسی، نقش فناوری در این رویداد  بسیار برجسته بود. ویدئو هایی که کمتر از یکساعت توسط هندی کم و لنز موبایل ها شکار میشدند و در کمتر از یکساعت روی وب جهانی قرار گرفته و چندین بار دور کره زمین چرخیده و مستندات و اظهار نظرهای بسیاری را بعنوان ضمائم و شرح ماوقع در ویکی پدیا(wikipedia )به خود اختصاص میدادند. هر کس که یک دوربین و یا یک موبایل در دست داشت،یک شهروند رسانه بود.  این رخداد محافل اجتماعی مجازی را نیز همراه کرد. یوتیوپ(YouTube ) فیس بوک(facebook ) هم از جمله پایگاه های اطلاع رسانی بودند که بعنوان دیتا سنتر (data center) نقش پر رنگی داشتند. جمعیت بسیاری در این محافل مجازی ثبت نام کرده و شنیده شد که روزانه هر ساعت چیزی حدود بیست ساعت تصاویر اجتماعی ایران روی سرورهای مزبور بارگذاری شده است. همین آمارها در خصوص مبادله پیامک ها، بلوتوث و ایمیل ها نیز مشاهده شد.

قند پارسی به گوگل نیز رسید. به بازار آمدن موتور مترجم فارسی به انگلیسی و بالعکس جستجوگر گوگل(Google\translate) نیز بسیار شگفتی آور شد. در این آوردگاه اطلاعاتی چگونه میتوان سره را از ناسره تمیز داد؟ استفاده تلویزیون های ماهواره ای از اخبار ریز و درشت و نقش شهروند رسانه نیز یک نقش آفرینی جدید بحساب میآمد. شنیده شد که بنگاه خبری سی.ان.ان نیز از تصاویر ماهواره ای جستجوگر گوگل(google earth ) در تعقیب رویدادهای شهری بهره می برد. حملات اینترنتی نیز در این رویدادها قابل تامل بود. ایجاد سایت ها و بلاگ های متعدد مناسبتی و در عین حال مسدود شدن دسته ای دیگر. ثبت فرکانس های گوناگون تلویزیون های ماهواره ای.  به هر روی هنوز در بستر سایبر نمیتوان باطن را تشخیص داد و بسته به کارکرد رسانه ها، که آنهم به نحوه شکل گیری آن بر می گردد، تنها ظاهر قابل تشخیص است. به هر روی این فناوری ها، عرصه را برای جنگ و گریز در فضای سایبر(cyber ware)  موجب شده است تا دولت ها انحصار استفاده از ابزارهای سخت را از دست بدهند و در روند تصمیم گیری رقیب اختلال بوجود آورند. در جوامعی که بسیاری از زیر ساخت های جامعه وابسته به دیجیتال شده است و بسیاری از رفتار معنادار بین افراد و نهاد ها به واسطه رایانه ها انجام می شود، این قبیل اختلالات نوعی تهاجم معنا می شود. نکته آنکه می بایستی در این هنگامه ملاحظه اندیشه ها و تصورات موجود در جامعه و جایگزینی انواع جدیدی را به جای آن داشت.

طرز فکر

 

ایلا

ایلا،  به هلال نورانی اطراف چهره معصومین گفته می شود

 خدایا

مهربانا

رو کجا آرم اگر از درگهت گوئی جوابم؟!

بی کسم، در سایه مهر تو می جویم پناهی

از کجا یابم خدائی گر به کویت ره نیابم؟!

خدایا

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز ولای توام هیچ نیست دست آویز

خداوندا

تو میدانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه زجری می کشد آن کس که

انسان است و از احساس سرشار است...

دکتر علی شریعتی

 

زندگی همین است...

این روزها همه جا صحبت از مناظره و مناقشه و گاهی هم منازعه و مجادله و معارضه و اینجور مطالب است. نکته مهم این است که فرصت فراهم آمده یک کارگاه اموزشی از نوع زندگی است که میتواند درس های آموزنده بسیاری را برای ما بهمراه داشته باشد. ادامه مطلب را از خواجه بخوانید....

مژده ای دل که مسيحا نفسی می آيد

که ز انفاس خوشش بوی کسی می آيد

از غم هجر مکن ناله و فرياد که دوش

زده ام فالی و فرياد رسی می آيد

 

حسود هرگز عاشق نمی شود

حسود هرگز عاشق نمی شود- سن آگوستين

گاهی اوقات با آدم های پریش و پریشان احوال زیادی برخورد می کنیم که مثال واقعی آدم های حسود اند مطلب جالبی را از استاد عبدالرشیدی خواندم که عینا درج شده است. 

 آيا تا به حال به فرد حسودي برخورده ايد؟
آيا مي دانيد حسود چگونه حسادت خود را بروز مي دهد؟
شما از چه رفتاري متوجه بروز حسادت در ديگران مي شويد؟
شناخته شده ترين کنش حسود زيراب زنی است.
پس بهتر است حسودان را که گاه چهره ای مهربان و دلسوز هم دارند بشناسيم.
به اين مصداق ها توجه کنيد:
وقتي خبر خوشحال کننده اي به کسي مي دهيد اما طرف مقابل واکنش مناسبي نشان نمي دهد و سعي مي کند حرف شما را نشنيده بگيرد. وقتي موفقيتي تحصيل مي کنيد اما طرف مقابل شما هيچ نشاني از خوشحالي بروز نمي دهد که هيچ سعی می کند ده ها مثال بزند که آدم های موفق تر از شما را به رخ تان بکشد و ثابت کند که آنقدر آدم موفق وجود دارد که شما در انتهای فهرست افراد موفق هم قرار نداريد.
وقتي اثري خلق مي کنيد، مثلا نقاشي مي کشيد، مقاله اي مي نويسيد يا غذائي مي پزيد اما طرف شما سعي در ايراد گيري از آن دارد. آن گونه که انگار شما اصلا نقاش، نويسنده يا آشپز نبوده و نيستيد.
وقتي لباس نوئي خريده ايد اما طرف شما سعي دارد آن را زيبنده شما نداند. آنقدر از اين لباس بدگوئی می کند که ديگر برای پوشيدن مجدد آن رغبت خود را از دست می دهيد.
وقتي در جمعي مورد توجه قرار مي گيريد اما طرف شما سعي مي کند در همان جمع شما را تحقير کند. يکی از راه های تحقير کردن شما هم اين است که با لطيفه گفتن و به اصطلاح سر به سر گذاشتن شما را از ميدان به در کند.
وقتي کسي به شما توجه مي کند اما طرف شما سعي مي کند به شما بي اعتنائي کند و محبت طرف اول را خنثي کند.
وقتي خلاقيتي از شما بروز کرده اما طرف شما مي خواهد اصرار کند که کار شما تقليدي بوده است.
وقتي جدي مشغول صحبت يا اظهار نظر هستيد اما طرف شما سعي در خنديدين و لطيفه گفتن دارد.

این مطلب را از وبلاگ استاد عبدالرشیدی آوردم. از بلاگ ایشان بازدید کنید.

 

خوشه زمین سالم

 در حاشیه مطلب روز جهانی ارتباطات،یادداشتی را از دوست عزیز آرش صابر بدستم رسید که برایم جالب بود. آرش صابر عزیز که چندی است از دیدن ایشان محروم بوده ام، از فعالان و کارآفرینان حوزه فعالیت های زیست محیطی است. البته بخشی از توانمندیهای ایشان می باشد که بنده  ملاحظه کرده ام. دغدغه  داشتن تغذیه سالم برای رسیدن به انسان سالم و بالطبع داشتن شهر سالم مجموعه ای از  فعالیت های ایشان و همکارانشان را تشکیل میدهد. چندی است که ایشان خوشه زمین سالم را شکل داده اند و به شکل سازمان یافته مجموعه ای از فعالیت های سبز را انجام میدهند. از تارنمای خوشه زمین سالم  دیدن کنید.

برای آرش صابر آرزوی سلامت، تندرستی و توفیق روز افزون را دارم.

و اما ایشان قطعه ای محظوظ و در عین حال متاثر شده از ذوق و اندیشه از منظومه آرش اثر سیاوش کسرایی را ارسال داشته اند که تقدیم شده است.

 زندگی شعله می‌خواهد و حالا کیست آن شعله، که بتواند این خاکستر سرد را جانی تازه دهد و از گرمای آن جهانی زیباتر شکل گیرد.

زندگی امروزی نیاز من آرشی‌ست تا از اعماق وجود خود سر دهد

منم آرش سپاهی مرد آزاده

در این پیکار، در این کار دل خلقی است در مشتم

امید مردمی خاموش همپشتم

   …کمانداری کمانگیرم

مرا تیر است آتش‌پر

مرا باد است فرمانبر

و در پایان چنین نگاشته است: آیا هم اکنون چنین آرشی وجود دارد و یا اینکه او هم گرفتار ارتباطات و تار عنکبوت زمان خود شده است!
ادامه نوشته

آسيب ديده

 خواننده محترمي با نام مستعار "آسيب ديده" در حاشيه مطلب كتاب مديريت كوروش بزرگ سوالي را چنين مطرح كرده بود: آیا به این حرفایی که تو وبلاگتون می زنید خودتون معتقد هستین یا نه؟ و به يقين گفته كه شما (يعني من) مطمئنه كه منصف نيستيم! و به اين حرفا باور نداريم!

آدم واقعا که شگفت زده میشه...در پاسخ باید گفت که همه ما در حال "سعی" هستیم. و البته آنطور که باید عمل نکرده ایم... و بقول ظریفی: "همه مایلند که به بهشت بروند، ولی هیچکس نمی خواهد بمیرد". دوست عزیز که امیدوارم هرگز در زندگی ات "آسیب دیده" نباشی... باور کن که قانون زندگی، قانون باورهاست و اندیشه ما از باورهایمان فرمان می گیرند. کافی است باور کنید... و در پایان برایت بگویم که به تو بیشتر از خودم نیازمندم...

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین

هر کجا برگی هست، شور من می شکفد